توی بیمارستان ، تو نوبت دکتر پوست و عفونی هستم ... ایشالله که خیره :)

سعی کنید یا اعتماد به نفستون زیاد باشه یا توی کیفتون همیشه یه دونه ژیلت داشته باشید یا اینکه که توی آینه خودتون رو خوب نگاه کنید ... که من مورد اول رو انتخاب کردم !

توی آسانسور بودم که دیدم یک عالمه سیبیل رو دارم با خودم میبرم سرکار و دیگه کار از کار گذشته بود ... میگم حالا همکارام مردونگی کردن این مدت به روم نیاوردن هیچ ، چرا حسن هم هیچی نگفته بهم ... ؟! داداشی با معرفتم :) حتما سیبیل بهم میاد که صداشو درنیاورده ... :))